به گزارش ایرنا، «عقاب». بعد از شنیدن این کلمه، اگر علاقهمند به فوتبال باشید، چه تصویری در ذهنتان نقش میبندد؟ حتما و قطعا پاسخ اغلب شما، احمدرضا عابدزاده است. نامی بزرگ در تاریخ ورزش ایران.
از «عقاب» چه خاطرههای زیبایی که نداریم. از دوران ظهور او در باشگاه تام و البته همراهی تیم منتخب اصفهان در لیگ سراسری قدس در دهه ۶۰ تا دعوت به تیم ملی ایران در سال ۱۳۶۵ و توسط معلم اخلاق، زندهنام پرویز دهداری؛ وقتی که فقط ۲۰ سال داشت. احمدرضا بعد از درخشش با تام، یک دوره موفق را با استقلال سپری کرد و به قهرمانی در جام باشگاههای آسیا رسید.
در همان دوران بود که کمکم فهمیدیم چه استعداد بزرگی را در فوتبالمان داریم. کسی که در تیم ملی نیز نقشی کلیدی را ایفا کرد؛ بهخصوص در رسیدن به قهرمانی در بازیهای آسیایی پکن در سال ۱۹۹۰ میلادی. اوج هنرنمایی «عقاب» را مقابل کرهشمالی به نمایش نشستیم. وقتی پنالتیهای بازیکنان حریف را یکی پس از دیگری مهار کرد و ایران را به سکوی اول رساند.
خوشحالی او، بعد از مهار هر یک از پنالتیها، هرگز از خاطرمان پاک نخواهد شد. خندههایی جذاب از سوی دروازهبانی که میرفت تا به قلب تاریخ بپیوندد. کسی که مسیر منتهی به دلها را بهتر از هر کسی میشناخت. او احمدرضا عابدزاده بود، یکی از برترین دروازهبانهای تاریخ فوتبال آسیا و شاید بهترینشان از نگاه خیلیها.
مصدومیت لعنتی، وقتی سراغ عابدزاده را گرفت که او در اوج بود. شاید اگر ارتباطات فعلی وجود داشت و «عقاب» آسیب نمیدید، درهای اروپا به روی او هم باز میشد. کسی که درون دروازه، نبوغ خاصی داشت. با آن جایگیریهای بینقص و البته خروجهایی که هرگز با اشتباه همراه نمیشد. اگر خلاصه بگوییم او از نوابغ دوران خود بود.
درمان آسیبدیدگی باعث شد تا او رنگ پیراهن خود را تعویض کند؛ از استقلال به پرسپولیس و از آبی به قرمز. جایی که هواداران میلیونی منتظرش بودند، منتظر اولین حضورش درون دروازهای که حالا رنگ سرخ به خود گرفته بود. عابدزاده در پرسپولیس هم درخشش دوران بازی برای استقلال را تکرار کرد؛ حتی در شرایطی که خیلیها با بدبینی میگفتند او بعد از مصدومیت دیگر آن دروازهبان بلندبالا و سرپنجه نمیشود که نمیشود!
غضروفهای اضافه بارها از زانوهای «عقاب» خارج شد و گاهی مصدومیت اجازه نمیداد او توپهای کنار دروازه را با شوتهای دقیق آغاز کند. با این حال او به جام ملتهای آسیا در سال ۱۹۹۶ رفت و با ایران به مقام سومی رسید. بعد هم مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ آغاز شد و احمدرضا باز هم یکی از بازیکنان کلیدی تیم ملی بود؛ کلید دروازهای که هر کسی نمیتوانست بازش کند.

در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸، بازی با ژاپن هم از یادها نمیرود. چه دیدار سختی و چه شرایط اسفباری را تجربه کردیم. استادیوم جوهوربارو کوالالامپور و آن برخورد سهمگین احمدرضا به تیر دروازه. دندههای او برای مهار یک توپ و البته با شیطنت مهاجم ژاپنی به تیرک عمودی خورد اما چون تعویضهایمان را انجام داده بودیم، عقاب با همان شرایط به دروازه برگشت و مایی که هم نگران عابدزاده بودیم و هم خدای ناکرده شکست که البته متحملاش شدیم.
او همانی است که در ملبورن، از شکست پلی به سوی پیروزی ساخت و ما را به آسمان برد. جایی که هرگز دوست نداشتیم به زمین برگردیم. بعد از پایان بازی با استرالیا، یکی از روزنامههای پرتیراژ تیتر زد: «وزن زمین کم شد، چون تمام ایرانیها از فرط خوشحالی به آسمان پریدند.» آن روز رویایی را مدیون عابدزادهای هستیم که نه تنها محبوبِ پرسپولیسیها بلکه در قلب استقلالیهای دوآتشه هم رسوخ کرده بود. نمونهای بیهمتا از یک یاغی که نه هواداران پرسپولیس به گذشتهی آبیاش فکر میکردند و نه هواداران استقلال به تغییر رنگ قلبش به قرمز.
باید بیانصاف باشیم که آن سیو فوقالعاده عابدزاده مقابل آمریکا در جام جهانی ۱۹۹۸ را فراموش کنیم. جایی که فرانکی هایدوک از شش قدم ضربهای را با هدف فتح دروازه ایران زد اما عابدزاده با دایوی دیدنی آن را مهار کرد. شاید اگر هر دروازهبانی که مدعی است، آن سیو را تماشا کند، دست از مصاحبه برمیدارد و میگوید: «بله، احمدرضا عابدزاده بهترین دروازهبان تاریخ است.»
بعد از جام جهانی، عقاب یکی دو سال دیگر بازی کرد که کجدار و مریز بود. بعدها هم که آن اتفاق تلخ برایش رخ داد و دیگر هیچ. او با اینکه سالهاست در فوتبال ایران حضور ندارد اما در قلب میلیونها ایرانی هست. هم خودش و هم خاطراتی که بر جای گذاشته. او حالا ۵۹ سالگی را پست سر گذاشته و وارد شصتمین سال از زندگی پر ثمر و پر بار خود شده است.
۴ خردادماه ۱۳۴۵ را همه ساله بهیاد میآوریم؛ روز تولد کسی که بعدها تبدیل به عقاب شد، به قلب ایرانیها رفت و تا امروز هم خارج نشده است. حتی حالا که اثری از او در فوتبال نیست و چه بد که نیست.